نوشته شده توسط : هيچكس

سلام دوستان

ببخشيد يه چند هفته اي بود كه خبري ازم نبود خب ديگه رفته بودم دنباله يه لقمه نون حلالآره ديگه پسر بودن همين دردسرا هم داره ديگه بايد فكر آينده باشي بخواي زن بگيري نگيري بايد حتما خرجت رو خودت بدي خيلي زشته پول تو جيبي بگيري عيبهخلاصه شاغليم و شغلمونم فني اينقدر كيف ميده جاتونخالي همراه يكي از آشناهامون ميرم اينقدر خرابكاري كردم كه ديگه عادت كرده و هيچيم نميگه بذار خلاصه اين چند روز اول شاغل شدنم رو بگم و بخنديم


سه شنبه صبح بلند شدم برم اولين روز كاريم رو شروع كنم رفتم اونجا كار اين فاميل ما لوله كشيه من رفتم وردستش و ديگه برا خودم يه پا اوستا شدم ولي قبلا يه كار داشتم كه خيلي راحت و بود با حقوق زياد الانم دارم اما چون مدرك تاسيسات و ندارم نميتونم خيلي برم هر از گاهي ميرم خلاصه رفتيم سراغ شغل شريف لوله كشي ، يه لوله هاي سبزي هستن پلاستيكي كه براي چسبوندنشون به هم از يه اتو مخصوص استفاده ميكنيم خواستم با اتو اون بچسبونم اومدم مثله اتو لباس با دستم ببينم گرم شده يا نه دستم رو زدم بهش با اين كه يه لحظه بود آتيش گرفتم انگشت اشارم نوكش شد انگاري گيلاس گنده واي مردم ديدم زدن زير خنده و هي بهم ميخندن منم با خشم بلند شدم گفتم چيه دستم سوخته خنده داره گفتن نه ولي كسي اتو 300 درجه سانتي گرادي رو با دستش امتحان نميكنه همين كه فهميدم درجه حرارتش چي بوده بيشتر سوختم  خلاصه نشستم كنار كاگرا كه داشتن كار ميكردن تا آروم شم  دوتا كارگر افغاني با حال بودن لهجه جالبي داشتن گفتم اهل رقصيدن هستين يا نه گفتن اره بلديم يه آهنگ با گوشيم گذاشتم گفتم برقصين قبول نميكردن ميگفتن براي زمان استراحت ولي من راضيشون كردم واي از خنده پكيدم اينقدر باحال و خنده دار ميرقصيدن يهو سركاگرا اومد كلي دعواشون كرد منم فلنگ رو بستم و رفتم تو ساختمون تقريبا لوله آب همه ساختمون كشيده شده بود و فقط ميخواست كه مجراهاي ورودي خروجي آب رو ببندن كه آب كه تو لوله ها رفت نياد بيرون تا موقعي كه ساختمون كامل شه و شيرها رو ببندن نگاهي كردم دنبال سوجه ميگشتم چيزي پيدا نكردم تشنه شدم رفتم كنتور آب رو باز كردم آب بخورم گوشيم زنگ خورد مشغول حرف زدن شدم و رفتم داخل ساختمون ديدم از لوله ها داره آب فواره ميزنه بيرون همه خيس دارن فرار ميكنن يه لحظه فهميدم چي شده به رو خودم نيوردم و به راهم ادامه دادم رفتم بالا كه از آسياب بيفته بعدش رفتم پيش فاميلمون نشستم گفت من ميرم بالا تو چهارپايه رو بگير من نيفتم گفتم چشم چهار پايه رو گرفتم رفت بالا گفت آچار رو بده منم ولش كردم رفتم آچار بيارم نقش زمين شد جلو خودم نتونستم بگيرم زدم زير خنده اونم با متر پرت كرد طرفم جا خالي دادم خورد تو سر بنا ههههههههه موضع خيلي پيچيده شد اون متر رو برداشت و با تمام قدرتش پرت كرد سمته فاميلمون جا خالي داد خورد توسر مهندسه سر مهندس شكست و از حال رفت واي كه چقدر خنديدم مهندسه وقتي به هوش اومد همه رو انداخت بيرون و كسايه ديگه رو آورد يه روز ديگه قرار بود ناظر از اداره گاز بياد و لوله كشيمون رو تاييد كنه بايد لوله ها رو باد كنيم و يه درجه بذاريم تا ميزان هوا معلوم شه اگه هواكم شه يعني خرابه من اصلا حواسم نبود يكي شيرا رو باز كردم كلي از باد خالي شد گفتم تا نيومده لوله ها رو باز باد كنم سريع پمپ باد رو زدم تو برق و باد كردم درجه تاآخر رفت منتظر فاميلمون بودم كه ناظر رو بياره و اومدن نگاهي به درجه هوا كرد ديد چسبيده فاميلمون شد مثله آفتاب پرستا هي رنگ عوض ميكرد مهندسه سريع شير گاز رو باز كرد گفت الان لوله ها ميتركه چكار كردين شما حالتون خوبه ؟!؟! آخر سر مهندسه تاييد نكرد و فاميلمون بعد از رفتنه مهندس ازاونجا گذاشت دنبالم حدود 8 كليومتر راه رو مثله اسب ميدوديدم اخر سر هم نتونست بگيرتم ولي تا 1 هفته جرات نميكردم برم سركاربعد از 1 هفته رفتم كلي خنديديم و مشغول كار شديم خواست لوله رو گرم كنه گفت ***** يه لوله وصل كن به لوله گازه و روشنش كن تا لوله ها رو گرم كنم منم اطاعت كردم و وصل كردم هر چقدر فندك زدم روشن نشد اونم از من گرفت كلاس بذاره يه فندك زد منفجر شد تمام موهاي دست و سرش سوخت خودش طوريش نشد واي از خنده مرده بوم هيچي مو نداشتديگه هيچ راهي نداشت كه بكشتم يه مدتي هم بخاطر اينكار غيبت داشتم ولي بعدش كم كم درس شدم ولي دستمزدم هنوز نداده آخر بخاطراين تاخيرش بايد يه بلايه نا به هنجار سر بيارم كه آدم شه

برو بالاي وبلاگ


:: بازدید از این مطلب : 980
|
امتیاز مطلب : 202
|
تعداد امتیازدهندگان : 63
|
مجموع امتیاز : 63
تاریخ انتشار : 3 مرداد 1389 | نظرات ()